هفت خوان غافلگيري همسري
بعد از مثبت شدن بي بي چك، دوباره لباس پوشيدم و رفتم آزمايشگاه و آز بتا دادم. اصرار داشتم جوابش رو تا يك ساعت بعد بگيرم آخه بعد از اون مي رفتم كلاس سنتور و شب با همسري برمي گشتم خونه و اين طوري نمي تونستم غافلگيرش كنم،اما نشد كه نشد. توي كلاس يه كم درد داشتم و همش مي ترسيدم اتفاقي كه درست سال قبل برام افتاده بود و ني ني نيامده رفته بود دوباره تكرار شه. آروم و قرار نداشتم و نمي تونستم راحت روي صندلي بشينم. خلاصه به استادم گفتم دردم چيه و خودمو راحت كردم. با همسرم ميدون توحيد قرار گذاشتم. توي مسير همش داشتم فك ميكردم چطوري مي تونم بدون اينكه شك كنه ازش جدا شم و برم آزمايشگاه و جواب آز رو بگيرم. رسيدم سر خيابون نزديك خونه. ب...
نویسنده :
مامان آوا
21:53